تکپارتی(وقتی روت حساسه و...)
#فیک
#استری_کیدز
تکپارتی(وقتی روت حساسه و...)
عقربه های ساعت نزدیک 2 شب ساکن شده بودن.با لباس نئونی رنگ بیمارستان به بخش های مختلف رسیدگی میکردی.نفس عمیقی کشیدی
و به طرف رختکن ساختمان بزرگ بیمارستان قدم برداشتی،لباسهاتو از توی کمد مخصوص به خودت بیرون کشیدی و یکی یکی تن کردی.
لباس هاتو پوشیدی و موهات رو روی شونه ات ریختی،موبایلت رو از توی جیبت بیرون آوردی شماره جونگین رو گرفتی.
+جونگینی...هنوز نخوابیدی؟
-نه دم در بیمارستان بودم منتظر تو
+عاشقتم
-بزار واسه تو خونه
+خسته ایماا
-دو ساعته کلا
+خیلی خوب دارم میام
-باشه خداحافظ
لبخند کمررنگی زدی و به طرف در قدم برداشتی که در با تق آرومی باز شد،یکی ازهمکارای بخش تو کسی که خیلی اذیتت میکرد؛
کمی عقب رفتی و دست به سینه شدی که با دیدن تو با لحنی طعنه آمیز لب زد.
÷به به سلام خانم ا/ت...چه عجب تو خلوت دیدمت
+که چی مثلا؟من الان اصلا حوصله ندارم پس برو اونور میخوام برم
قدمی به جلو رفتی و دستتو روی دستگیره در قرار دادی که مچ دستت محکم توسط اون گرفته شد.
÷چه زود حالا تازه باهم کارداریم...نمیخوای اون بدن خوشگلتو به یه نفر بدی؟تا کی سینگلی
با تمام توانی که داشتی با سیلی محکمی از لحن بی ادبش پذیرایی کردی و با لحنی قاطع لب زدی.
+حرف دهنتو بفهم عوضی...من ازدواج کردم مثل تو هول نیستم با همه تو رابطه باشم...من فقط یه نفرو تو زندگیم دارم که همه دنیامه
÷اهوع یانگ جونگین؟مطمئنی؟الان من درو میبندم و قفل میکنم میخواد چه غلطی بکنه؟جسمت غرق توی خون اینجا پیدا میشه و تا آخر عمر باید با یه زن که بهش تـ/جـ/ا/و/ز شده زندگی کنه!حتی اونم گردن نمیگیرتت
+درمورد شوهرم درست حرف بزن...کاری نکن برم همین الان گزارشتو بدم لاشی هول...گمشو
اما اون در جواب فقط پوزخندی بهت زد و مجددا به طرف در برگشت،نفس نفس میزدی و به خوبی از اتفاقی که قراره بیوفته باخبر بودی.
بدون هیچ حرفی مجددا شماره جونگین رو گرفتی و با اضطراب گوش به حرفاش سپردی.
-چیشده عشقم؟
+جونگین من توی رختکنم...تروخدا زود بیا
گوشی رو به سرعت از روی گوشت پایین آوردی و تماس رو قطع کردی،پسره مجددا به سمت تو برگشت و بالحنی شیطانی لبهاشو ازهم فاصله داد.
÷خب اول از کجا شروع کنیم؟لبهات؟واو اونا محشرن...حالا دیگه درهم قفل شده پس با خیال تخت فریاد بزن
+عوضی...تو یه آشغالی...دستت بهم بخوره جونگین اعدامت میکنه
÷فعلا که زنش توی چنگال من گیر کرده هیچ غلطی نمیتونه بکنه
یک قدم به جلو برمیداشت و تو یک قدم به عقب برمیداشتی تا جایی که محکم با دیوار برخورد کردی و تورو بین جسمش و فضای دیوار زندانی کرد.
دستی لای موهاش کشید و صورتش رو نزدیک صورتت آورد،صورتت رو به جهت مخالف چرخوندی که چونه ات رو محکم گرفت و سرتو به طرف
خودش چرخوند؛لبهاش رو نزدیک لبهات آورد اما با صدایی که توی فضای رختکن پیچید ازت فاصله گرفت.
-توصیه میکنم دستت بهش نخوره
÷واو چه حلال زاده
رگ های صورتش مانند لوله کشی های ساختمان بیرون زده بودن.خشم توی چهره اش موج میزد و خون جلوی دیدش رو گرفته بود،چند قدم نزدیک امد
و مچ دستت رو گرفت و تورو کنار خودش کشید؛پشت دستتو بالا آورد و روبه پسر لب زد.
-میدونی این حلقه یعنی چی؟...یعنی این زن ازدواج کرده و عوضی مثل تو نباید نزدیکش بشه
یقه اش رو محکم بین چنگالاش گرفت و جسمش رو به دیوار کوبید،خشم توی لحنش سنگ رو درون خودش خرد میکرد.
-با این حال تو به خودت اجازه دادی به زن من نزدیک بشی؟آرههههههههههه؟میخوای کاری کنم حتی از نگاه کردن بهشم بترسی...عوضی بزنم ویترنتو پایین بیارممممممممم؟
جلو رفتی و دست جونگین رو از یقه پسره آزاد کردی و جسمشو عقب کشیدی،قفسه سینه اش بخاطر فشار زیاد بالا و پایین میشد؛دستتو به آرومی روی سینه اش
قرار دادی و بالحنی ملایم لب زدی.
+آروم باش خب...انقدر فشار نخور چیزی نیست من حالم خوبه...یکم به فکر خودت باش
-ا/ت اون عوضیـ...اون اون میخواست بهت دست بزنه
+الان که نزده...با توام گمشو بیرون اگه میخوای زنده بمونی
پسره به سرعت از رختکن خارج شد و در رو محکم پشت سرش بست،دست جونگین رو بین دستات گرفتی و بالبخند لب زدی.
+عشق من انقدر ناراحت نباش...انقدر به خودت فشار میاری یه بلایی سرت میاداا
-بدتر از این؟منه بی غیرت حتی نمیتونم مراقب همسرم باشم
تک خنده ای کردی و خودتو توی آغوشش جادادی،دستهات گره محکمی دور جسمش شدن و با خنده لب زدی.
+خیلیم خوب ازم مراقبت میکنی...به موقع و سریع
-هیچ وقت نمیدونی چقدر عاشقتم
+توام هیچ وقت نفهمیدی چقدر دیوونتم
#استری_کیدز
تکپارتی(وقتی روت حساسه و...)
عقربه های ساعت نزدیک 2 شب ساکن شده بودن.با لباس نئونی رنگ بیمارستان به بخش های مختلف رسیدگی میکردی.نفس عمیقی کشیدی
و به طرف رختکن ساختمان بزرگ بیمارستان قدم برداشتی،لباسهاتو از توی کمد مخصوص به خودت بیرون کشیدی و یکی یکی تن کردی.
لباس هاتو پوشیدی و موهات رو روی شونه ات ریختی،موبایلت رو از توی جیبت بیرون آوردی شماره جونگین رو گرفتی.
+جونگینی...هنوز نخوابیدی؟
-نه دم در بیمارستان بودم منتظر تو
+عاشقتم
-بزار واسه تو خونه
+خسته ایماا
-دو ساعته کلا
+خیلی خوب دارم میام
-باشه خداحافظ
لبخند کمررنگی زدی و به طرف در قدم برداشتی که در با تق آرومی باز شد،یکی ازهمکارای بخش تو کسی که خیلی اذیتت میکرد؛
کمی عقب رفتی و دست به سینه شدی که با دیدن تو با لحنی طعنه آمیز لب زد.
÷به به سلام خانم ا/ت...چه عجب تو خلوت دیدمت
+که چی مثلا؟من الان اصلا حوصله ندارم پس برو اونور میخوام برم
قدمی به جلو رفتی و دستتو روی دستگیره در قرار دادی که مچ دستت محکم توسط اون گرفته شد.
÷چه زود حالا تازه باهم کارداریم...نمیخوای اون بدن خوشگلتو به یه نفر بدی؟تا کی سینگلی
با تمام توانی که داشتی با سیلی محکمی از لحن بی ادبش پذیرایی کردی و با لحنی قاطع لب زدی.
+حرف دهنتو بفهم عوضی...من ازدواج کردم مثل تو هول نیستم با همه تو رابطه باشم...من فقط یه نفرو تو زندگیم دارم که همه دنیامه
÷اهوع یانگ جونگین؟مطمئنی؟الان من درو میبندم و قفل میکنم میخواد چه غلطی بکنه؟جسمت غرق توی خون اینجا پیدا میشه و تا آخر عمر باید با یه زن که بهش تـ/جـ/ا/و/ز شده زندگی کنه!حتی اونم گردن نمیگیرتت
+درمورد شوهرم درست حرف بزن...کاری نکن برم همین الان گزارشتو بدم لاشی هول...گمشو
اما اون در جواب فقط پوزخندی بهت زد و مجددا به طرف در برگشت،نفس نفس میزدی و به خوبی از اتفاقی که قراره بیوفته باخبر بودی.
بدون هیچ حرفی مجددا شماره جونگین رو گرفتی و با اضطراب گوش به حرفاش سپردی.
-چیشده عشقم؟
+جونگین من توی رختکنم...تروخدا زود بیا
گوشی رو به سرعت از روی گوشت پایین آوردی و تماس رو قطع کردی،پسره مجددا به سمت تو برگشت و بالحنی شیطانی لبهاشو ازهم فاصله داد.
÷خب اول از کجا شروع کنیم؟لبهات؟واو اونا محشرن...حالا دیگه درهم قفل شده پس با خیال تخت فریاد بزن
+عوضی...تو یه آشغالی...دستت بهم بخوره جونگین اعدامت میکنه
÷فعلا که زنش توی چنگال من گیر کرده هیچ غلطی نمیتونه بکنه
یک قدم به جلو برمیداشت و تو یک قدم به عقب برمیداشتی تا جایی که محکم با دیوار برخورد کردی و تورو بین جسمش و فضای دیوار زندانی کرد.
دستی لای موهاش کشید و صورتش رو نزدیک صورتت آورد،صورتت رو به جهت مخالف چرخوندی که چونه ات رو محکم گرفت و سرتو به طرف
خودش چرخوند؛لبهاش رو نزدیک لبهات آورد اما با صدایی که توی فضای رختکن پیچید ازت فاصله گرفت.
-توصیه میکنم دستت بهش نخوره
÷واو چه حلال زاده
رگ های صورتش مانند لوله کشی های ساختمان بیرون زده بودن.خشم توی چهره اش موج میزد و خون جلوی دیدش رو گرفته بود،چند قدم نزدیک امد
و مچ دستت رو گرفت و تورو کنار خودش کشید؛پشت دستتو بالا آورد و روبه پسر لب زد.
-میدونی این حلقه یعنی چی؟...یعنی این زن ازدواج کرده و عوضی مثل تو نباید نزدیکش بشه
یقه اش رو محکم بین چنگالاش گرفت و جسمش رو به دیوار کوبید،خشم توی لحنش سنگ رو درون خودش خرد میکرد.
-با این حال تو به خودت اجازه دادی به زن من نزدیک بشی؟آرههههههههههه؟میخوای کاری کنم حتی از نگاه کردن بهشم بترسی...عوضی بزنم ویترنتو پایین بیارممممممممم؟
جلو رفتی و دست جونگین رو از یقه پسره آزاد کردی و جسمشو عقب کشیدی،قفسه سینه اش بخاطر فشار زیاد بالا و پایین میشد؛دستتو به آرومی روی سینه اش
قرار دادی و بالحنی ملایم لب زدی.
+آروم باش خب...انقدر فشار نخور چیزی نیست من حالم خوبه...یکم به فکر خودت باش
-ا/ت اون عوضیـ...اون اون میخواست بهت دست بزنه
+الان که نزده...با توام گمشو بیرون اگه میخوای زنده بمونی
پسره به سرعت از رختکن خارج شد و در رو محکم پشت سرش بست،دست جونگین رو بین دستات گرفتی و بالبخند لب زدی.
+عشق من انقدر ناراحت نباش...انقدر به خودت فشار میاری یه بلایی سرت میاداا
-بدتر از این؟منه بی غیرت حتی نمیتونم مراقب همسرم باشم
تک خنده ای کردی و خودتو توی آغوشش جادادی،دستهات گره محکمی دور جسمش شدن و با خنده لب زدی.
+خیلیم خوب ازم مراقبت میکنی...به موقع و سریع
-هیچ وقت نمیدونی چقدر عاشقتم
+توام هیچ وقت نفهمیدی چقدر دیوونتم
- ۹.۶k
- ۳۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط